زمین و زمان می دود تا بهار.
و
حس می کنم این روزها هیچ کسی نمی‌داند در دلم چه می‌گذرد جز تو.

گفتی: "ان الله یحول بین المرء و قلبه" خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

امسال هم باز باید عید غریبی داشته باشم و بی تو و محال است فراموشیِ این سال بی تــــــو و درد افزونتر بی او.

چقدر سال هایم اندوه است هر سال. و چه دلخوشم من که هر عید تصنعی، چاشنی تبریک های یخ زده ام در این همه اندوه، میگویم: صد سال به این سالها!
این هم شد حرف حساب؟ که چه بشود؟ صد سال دیگر اندوه طلب می کنیم از برای هم؟
 
میخواهم این سالهای بی تویی برود و هرگز برنگردد. دلم شدید گرفته از نبودنش.

تلخ نوشت:دلم تنگتر و سیاهتر از همیشه.فانوس نگاهت را بر چشمانم بیاویز

میدانی دست خودم که نیست.بلورهای سنگین عطش دارند برای فنا شدن و

طاقت ماندن در محبس چشمم را ندارند.

بی اختیار فرو می ریزند برای تر کردن مژگان.

بغض هم نمی کنم این روزها همه اشک است حال دل خرابم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

يادداشت‌هاي يک شهروندِ هزارهِ سوم گندله سازی زرند عکسها و شعر های حجت فرهنگدوست Vicki ... Lisa وحشی و رمان وبلاگ نویسی