بارها گفته ام و هزار بار دگر هم بگویم،
هیچ فرقی نمی کند؛
زیرا تنها با توست که من ذره ذره در خویش، هست میشوم و در این بارها گفتن؛ لذتی است بی نهایت؛ و شوقیست دلخواه.
این بار هم می گویم، تو را دوست دارم. تو را دوست دارم. تو را .
دوست دارمت ای همه ی هستی من.
آفتابِ دلتنگی که از مشرق نگاهم طلوع می کند، تو در اوج سپهرِِ دلم، دلگشایی آغاز می کنی و من هر روز در زمزمه ی حیرانی آبراهه ی چشمانم، سفره دارِ اشک هایی پر بها و بی بهانه از خواستنت میشوم.
چقدر حول نگاهِ تو چرخیدم، و در محور عشق
تو طواف کردم و ذوب در خواستن تو شدم، جان می بخشم.
باشد که با دیدنت، بی چراغ ترینِ دل های عالم که دل من است نور بگیرد
درباره این سایت