بی تو، چگونه بهار را باور کنم.
و حتی؛ اردیبهشتی که، در راه است.
شاید چرخشِ حیرانِ ثانیه ها و این تجلی رویشِ طبیعت،
و سرگیجه ی مدامِ عقربه های ساعت،
و این دقیقه نگارِ پر از سرعت،
و تمام روزگاری که در طوافِ زمین می گردند.
حتی، تنها گنجشکِ نغمه خوانِ این ایام،
همه، حکایت از آوایِ شورِ دلِ تنگ من،
در گوشه ی دستگاهِ دل غمگین خلقت است!
اما در من، باور شیدایی بهار،
نه در شکوفه و نه در گل است!
و نه در آوای دل انگیزِ گنجشک پریشان حال است.
برای من، تنها جلوه ی خرمیِ هستی
آن سان رخ می نماید که،
تو کنارم باشی.
درباره این سایت