اینجا همان زمین است و رسم آدم ها، هنوز هم فراموشی.

اما زمان ِ دلـــــــِ من به وقت دلتنگی؛

همیشه . صبح، عصر، شب. دوباره بامداد و صبح و.شامگاهِ دلتنگی .

گویی همه ی هستیِ مرا، در انجمادی چون قندیل بسته اند، و به سقف آسمانِ غم ها آویخته اند!

گلو بغض آلود و چشم هایم تَر،

اما، هنوز تو در خاطری.

بهانه ی من، دوباره بهار می رسد از راه، بگو چگونه زیستن آغاز کنم بی تو!؟

وقتی هرگز، در توانِ من، رسم، فراموشی نیست.

راستی شاید؛

من آدم نیستم. وقتی فراموش نمی شوی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ترازو صنعتی فروشگاه و مجله اینترنتی کافان 98 خدمات دوربین مدار بسته و شبکه و فروش دوربین voip انقلابِ عشق گچکاری و تخریب و خرده کاری تمام تهران مجله ریاضی سلام ! احوالتون ؟ شینگایا اصل دهکده ی متن لینکرام